نوشته:
موضوع=»
و علیک . حال شما؟ . عرض کنم خدمت شما که این هفته به بعد متاسفانه یک مشکلی برای پری خانوم به وجود اومده که ایشون منو توی نوشتن بلاگ همراهی نمی کنن و خب دیگه بهتره راجب به این موضوع حرف نزنیم چون من و البته همه دلمون براش تنگ میشه اما خب خودتون که میدونین دیگه با سن بالا باید ساخت...
نمیدونم امروز چی بنویسم؟ چون نوشتنم نمیاد ...
امروز روز زیاد جالبی نبود. کلاً دو روزه زیاد حال نمیده . نمیدونم ولی خب آدم باید بعضی وقتا خودش رو به بیخیالی بزنه تا بتونه خیلی موضوع ها رو فراموش کنه. دوست ندارم اینجوری حرف بزنم اما آدمی نیستم که بتونم کار اشتباه خودم رو فراموش کنم. میدونید بابام یه مشکل خیلی بزرگ داره اینکه اگه از دست یکی عصبانی بشه تا 24 ساعت غیرقابل کنترل میشه . فکر میکنم من اینجوری نیستم اما خب همه آدما عیب دارن و کسی و کسی و کسی از این قاعده مستثنا(مثتثنا؟) نیست. اما بعضی وقتا ممکنه برای شما هم پیش اومده باشه که عصبانی بشین و کنترل خودتون رو از دست بدین . میدونید یه چیزایی در این رابطه شنیدم که خودم هم عمل کردم و نسبتاً جواب داده..
1- وقتی عصبانی میشی هیچکاری انجام نده چشماتو ببند و سعی کن زود با یه لبخند فراموش کنی
2- سعی کن تا اونجایی که میتونی عصبانی نشی
3- عصبانیت چیزی نیست که بتونی کنترلش کنی اما شاید بتونی ازش پیشگیری کنی!!!
خب نمیدونم بعد از امروز چند بار دیگه عصبانی میشیم؟ اما امیدوارم بتونیم از این اشتباه خودمون پیشگیری بکنیم.
این هفته قالب ستاره عزیزم رو درست کردم که خیلی خوشحال میشم ببینید
خب دوست دارم در پایان به این سوالها جواب بدین
البته این 3 تا سوال اول رو پری هفته قبل طرح کرده بود:
1- بهترین کتابهایی که تا حالا خوندی چیه ؟
2- الان بهترین سنی که دوست داری داشته باشی چند سالگیه و چرا ؟
3- یه خرابکاری بزرگی که تو دوران مدرسه به بار اوردی بگو؟
جواب های پری :
آنی رویای سبز ...مجموعه هری پاتر ... کمدی الهی و......
همین سن الانم خوبه و دارم حال می کنم !
من که 24 ساعته کارم خرابکاری بوده !!! ترکوندن سیستم های مدرسه هفته ای 6 روز نمونه اش !
تا 5 شنبه ای دیگه خدانگهدار
گل اگه باشی سنبلی
پرنده باشی بلبلی
به چشم من که که عاشقم
هر جوری باشی خوشگلی
سلام پر فسور
ادت کردم
راستی عیدتم مبارک
بابت قالبم باز ممنون
پاینده باشی
سلام! به حرفت گوش دادم! یه سر به من بزن عزیز! بای بای
غریبی بودم و گم کرده راهی
مرا با خود به هر سویی کشاندند
شنیدم بارها از رهگذاران
که زیر لب مرا دیوانه خواندند
مپرسید ، ای سبکباران مپرسید
که این دیوانه ی از خود بدر کیست ؟
چه گویم ؟ از که گویم ؟ با که گویم ؟
که این دیوانه را از خود خبر نیست
به آن لب تشنه می مانم که ناگاه
به دریایی در افتد بی کرانه
لبی از قطره آبی ، تر کرده
خورد از موج وحشی تازیانه
مپرسید ، ای سبکباران مپرسید
مرا با عشق او تنها گذارید
غریق لطف آن دریا نگاهم
مرا تنها به این دریا سپارید
*فریدون مشیری*
سلام دوست عزیز.
وبلاگ قشنگی داری.
ممنون که بهم سر زدین .
موفق باشی.
وتا بعد...........